اشعار شب پنجم محرم

اشعار شب پنجم محرم

آمده دشمن بد مست عمو اینجاها
چقدَر پاره ی سنگ است عمو اینجاها

از چپ و راست برای تو بلا می آید
چقدَر تیر رها هست عمو اینجاها

از حرم تا خود گودال حراجی زده اند
همه با پا و سر و دست عمو اینجاها

دور و اطراف تو را نیزه شکسته سد کرد
شده انگار که بن بست عمو اینجاها

سر من رفت چقدر اسب دوان آمده است
چقدر سینه که نشکست عمو اینجاها

گرم تو بودم و انگار حواسم شد پرت
دست بی جان من از زیر لباسم شد پرت

بعد هر زخم که خوردی تو ،نمک می آید
لشگری آمده و شمر کمک می آید

مطمئن نیست مگر مادر تو اینجا نیست؟
پس چرا باز هراسان دو به شک می آید

بعد گرمای نفس گیر دو سه روز اخیر
خبر آمدن باد کتک می آید

آخرش قرعه به نام چه کسی می افتد؟
اصلا انگار برای همه تک می آید

مشعل و آتش و اطفال و صدای سیلی
جنسشان جور شده بوی فدک می آید

استخوان ها رقیه چه صدایی کردند
دردم از گفتن آن چند ترک می آید

بین آغوش تو کم شد همه ی فاصله ها
خوب شد قسمت پاهام نشد سلسله ها

رضا دین پرور
 

**********************


از میان خیمه تا گودال … با سر آمده
این برادر زاده که جای برادر آمده

کیست این آزاده که پرواز دارد می کند
کیست این آزاده … انگار از قفس در آمده

هر طریقی بوده از عمه جدا گردیده و
از پس چشمان خیس خواهرت برآمده

با نوای لا افارق با نگاهی اشکبار
تا میان معرکه با حال مضطر آمده

خون ابراهیم در رگهاش جاری گشته است
مثل اسماعیل اگر تا زیر خنجر آمده

مثل سقای حرم ، با بوسه ی شمشیرها
دستش آویزان شده … از جای خود درآمده

آه … خنجر پشت خنجر … در میان قتلگاه
تا که تیری آمده ، یک تیر دیگر آمده

او به روی سینه ی معشوق مأوا کرده و
صبر تیر حرمله انگار که سر آمده

حق الطاف عمو را خوب جبران کرده است
این برادرزاده که جای برادر آمده

مجتبی حاذق

***********************

خودش به دست خودش کودک انتخاب شده
ستاره ای است که هم سطح آفتاب شده

علی اصغر شش ماهه رفت و او مانده
هزار مرتبه از این قضیه آب شده

هزار بار دم رفتنش به سمت جلو
یکی رسیده و او نقشه اش خراب شده

عذاب می کشد از اینکه راه می رود و
تمام دلخوشی عمه و رباب شده

سپاه عمه اسیرند و طفل خوشحال است
که جزو لشکر عباس احتساب شده

مگر که کودک بی ادعا گناهش چیست
که بین لشکریان کشتنش ثواب شده

کجای دشت نشستی بلند شو عباس
که بی تو کشتن اطفال نیز باب شده

همین که تیر به سمتش روانه شد خندید
که با رقیه سر جنگ بی حساب شده

حسین کل کتاب غم است عبدالله
به تیر حرمله یک برگ این کتاب شده
 

**********************


یاس خوشبویی به روی یاسمن افتاده است
باز بین عرشیان ذکر نزن افتاده است

رفته تا بوسه دهد بر دست اربابش اگر
روی انگشتر عقیقی از یمن افتاده است

لب دو تا ،صورت دو تا ،اعضای این پیکر دو تا
تیغ در فکر نبرد تن به تن افتاده است

نیزه ها گفتند دیگر نوبت قلب عموست
قلب عبدالله دیگر از دهن افتاده است

خاک خوش بوی مدینه یا که عطر کربلاست
روی جسم این حسینیه حسن افتاده است

جیبی و کوچک ولی با خط غمناک حسن
پاره قرآنی کنار پیرهن افتاده است

جسم عبدالله آویزان شده بر جسم تو
حرمله قطعاً به فکر دوختن افتاده است



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







موضوعات مرتبط: شب پنجم محرم

برچسب‌ها: اشعار شب پنجم محرم مهدی وحیدی
[ 17 / 8 / 1392 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]